پلۀ آخر فیلم مصممی است، هم در طفره رفتن از نمایش یک مسیر خطی، هم در بازیگوشی. این یک جور زیباییشناسی تعارض است (که در پذیرایی ساده هم شکل دیگری از آن را میبینیم و نمونۀ بینقصش آقای هیچکس ژاکو ون دورمائل است).
...
صحنههای متوالی اغلب با هم در تعارضاند، چه به لحاظ زمانی، چه زاویۀ دید، چه لحن. صحنهای جدی ناگهان لحن کمیک پیدا میکند و شخصیتهای بهظاهر معقول، نا...گهان واکنشهای غیرعادی از خود نشان میدهند؛ مرده زنده میشود تا به شکل دیگری بمیرد و زن شویمرده اختیار کنترل خندهاش را از دست میدهد. بهمرور میآموزیم که هیچچیز را قطعی فرض نکنیم و به قبل و بعد صحنهها کاری نداشته باشیم. میآموزیم که به سببیت وقایع فکر نکنیم و به جای سیر رویدادها به حس صحنه بسنده کنیم. میآموزیم حرکت به عمق را به حرکت در سطح ترجیح دهیم. این یک جور نگاه به دنیاست که با نگاههای دیگر فرق دارد.
فیلم تازۀ مصفا یک جور قدرتنمایی تکنیکی هم هست، بهخصوص در ارائۀ صحنههای پرجمعیت و میزانسنهای ترکیبی. مصفا که پیشتر در لیلا و کیف انگلیسی ثابت کرده بود که در نقش آدمهای درونگرا و بازی سکوت چه تبحری دارد، این مهارت را بهخوبی به کار میگیرد و در عین حال با شناختی که از همسرش دارد نقش بسیار پیچیدهای را برای او تدارک میبیند. بهترین صحنههای فیلم بیشک صحنههای دونفرۀ اینهاست (که نقشهای خاطرهانگیز قبلیشان را تداعی میکند) و میتواند تماشاگرش را برای دوباره دیدن فیلم وسوسه کند.
یادداشت مجید اسلامی برای «پله آخر»
چه عنوان خوبی...
هرچند من هنوز پله آخر رو ندیدم
به مرور شرطی می شویم که بد بین باشیم مگر اینکه خلافش ثابت بشه!!!