ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | ||
6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 |
13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 |
20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 |
27 | 28 | 29 | 30 |
چه با یونگ موافق باشیم و چه نه، ناخودآگاه آدمیــ که میخواهم تعبیر «آستانگی رویا و نارویا» را برایش بهکار گیرمــ، سهم بسزایی در تأویل ما از خویشتن و پیرامونمان بازی میکند. در اعصارِ گذشته، اساطیر تجسّد همان گوهرِ متضادی بودند که از درونمان میجوشید؛ امیالیکه گاه از درکِ تکانههایِ عاطفیاش ناتوان میماندیم و میمانیم. مارماهی فیلمی نمادگرایانهست که هم وجوه روانشناختی دارد و هم اسطوری و اجتماعی. چینش نمادهایی با اصل شباهت و تضاد همچون مارماهی، دریا، جزیره، شکار، نیزه، قربانی شدن و تا پایان... آن هم با چینشِ نقشمحوری که هر کدام از عناصر به دیگری معنا میبخشند، مخاطب را با اثری چندوجهی و سینمایی مواجه میسازد.
*هشدارِ لورفتن داستان فیلم*
مارماهی (Murina) ساختهیِ فیلمسازِ کُروات - کوسیژانوویچ، باز-دیدنِ خویشتن نوجوانی در آستانهی بلوغ، به نام یولیا است، که شعلههای عشقیْ آپولویی و ممنوعه، میلِ رهایی به او میبخشد؛ و درست در همین بزنگاهست که یولیا سرپیچی از دستورات پدر را، قدم به قدم با شعله گرفتنِ شهوتِ نوجوانی، آغاز میکند؛ از همان پدریکه حتّی ابایی ندارد برای به جیب زدنِ ثروتی چربتر، از کارفرما و رقیبِ عشقیِ روزهای دور خود دعوت کند تا زمینهایش را به او بفروشد؛ زمینهاییکه مردگان زیادی در آن مدفوناند. با رسیدن خاویر، کار بالا میگیرد و در حین نزدیکی به نقطة جوش درام گفت و گوهای جذابی را بین سه مثلث پدر، کارفرمایِ سابق و یولیا رقم میزند، که معمولاً هم یا سر رقابت بر تصاحبِ نِلا، همسر و مادر خانوادهست و یا یولیایی که تنها راه نجات آیندهیِ خود را فرار با خاویر، معشوق سابق مادر و رقیب عشقی پدر میبیند.
در میانهیِ پردة سوم، دخترک تلویحاً از مادر میپرسد که چرا با خاویر ازدواج نکرده است، و مادر هم در جوابِ او جملة کلیشهای یکروز میفهمی که برایت چهکار کردم را حوالهاش میکند؛ از خودمان میپرسیمکه به راستی چرا نِلا چونین وضعیّتی را انتخاب کرده است؟ کمی که کنکاش کنیم و صحنههای پیش و پس را بگذاریم کنار هم، دوهزاریمان میفتد که خاویر لفاظ و پُر است از وعدههای توخالی، و تنها چیزی هم که برایش مهمّ است شخصِ شخیص خودش است. و بعد رفتهرفته با طی شدنِ روند فیلم، در مییابیم که هم پدر و هم خاویر از یک قماشاند و تنها چیزیکه آنها را از یکدیگر متمایز میکند، میزان نرینگیِ سمّیایست که از خودشان بروز میدهند؛ درست عین دو آلفایِ گلة گوریلها که برای هم شاخ و شانه میکشند و شما را از خودشان نا امید میکنند.
کمی پیشتر از آنکه مخاطب به همچه تعبیری برسد، پدرْ یولیا را در انبار زندانی میکند تا هم اثبات کند رئیس اوست و هم حرف حرف او! امّا یولیا میخواهد ماجرا را به روش خودش خاتمه دهد.
در انبار، محفظهای وجود دارد که به دریا راه دارد؛ ولی حسب الظاهر، بیاسباب و اثاث غواصی رسیدن به ساحل بعید جلوه میکند؛ امّا یولیا از اطراف و اکناف چراغ قوّهای یافته و محفظه را وارسی میکند. کمی پایینتر که میرود ناگهان سُر خورده و پس از چند تقلّایِ نافرجام به ژرفایِ محفظه فرو میفتد.
هیچ نگران نباشید، فیلمساز سه اطلاعات در بارهیِ شخصیّت یولیا به ما داده است که اینجا به دادش میرسد، دخترک شناگر ماهر و یا بهتر بگویم قهرمان شناست، میتواند به راحتی در عمق 40 متری غواصی کند؛ دیگر چه؟ هان! گوییکه فرزند بلامنازع دریا هم است! و کمی هم تجسّم کهنالگویِ دیانا، چرا که از قضا شکارچی ماهری نیز هست! خوب، همهچیز آمادهست، چند بار تلاش میکند امّا راه خروجی نمییابد؛ پس آماده نیست، یعنی یک چیزی را فراموش کرده است، وردخوانی و دعا به درگاه مریم مقدّس! پس از آن، با اندکی سر و گوش آب دادن، همان حوالی مارماهیای در جلوِ صخرهای پدیدار شده از لای صخرهها میخزد و یولیا هم به دنبالش، دست آخر موفق میشود که به ساحل رسیده و مهمانی کذایی را روی سر پدرش خراب کند؛ پدر به قصدِ کتک زدن او برخاسته و چند باری پرخاش میکند امّا خاویر جلویش در آمده و چند باری هم از دست پدر سیلی نوش جان میکند در نهایت، یولیا را میبینیم که وسایلش را جمع کرده و عزمش را جذب که با خاویر از جزیره بزند بیرون؛ امّا خاویر حالیاش میکند که همچه اتفاقی غیرممکن است. یولیا اشک میریزد و میفهمد که همهاین حرفها بلف و دروغ بوده است... یولیای بیچاره! خُب دیگر برویم صحنة آخر، یولیا همراه پدرش برای شکار دریایی آماده میشود؛ از خودمان میپرسیم، یعنی یولیا دیگر رام شده است؟ پدر با نا امیدی، بهاش میگوید: هیچکسی منو دوست نداره؟! باید بگویم که این جمله را توی مهمانی کذایی یولیا بر سر پدرش هوار میکند. در ادامه هم پدر اضافه میکند که: و کی تو رو دوست داره؟ اینو یادت باشه؛ وقتی که فکر میکنی من خیلی بدم! یولیا هم چیزی نمیگوید و بعد هر دو میزنند به آب و کمی که زیرآبی میروند یولیا نیزهپرانِ شکار را سمت پدرش میگیرد، پدر غافلگیر شده امّا یولیا از عمد جهت تیر را عوض میکند و وانگهی شناکُنان از آنجا دور میشود؛ رفتهرفته با تماشای لبخندی که روی صورت یولیا کِش آمده در مییابیم که بله! دیگر به آن چیزی که میخواسته رسیده، آزاد و رهاست همچون موجی در تلاطم دریای زیبا، وحشی و پر رمز و راز که عین ذات خود یولیا رام ناشدنیست!
ن.ب.